عشق من و مهدي

روزنوشتی دیگر

سلام عزیز دلم ... مامانم خواستم بهت بگم که فقط به خاطر تو که اذیت نشی از امروز به مدیر گفتم که همه کارها را به جانشینم تحویل میدم و این یکماه باقیمانده را من کارای ایشون را نظارت بکنم و با استقبال فراوان روبرو شد چون اینطوری دیگه من همه کارها را با دقت یاد میدم و جای شک و شبهه ای هم واسشون نمی مونه واسه همین امروز وقت کردم یکم رو صندلی ریلکس بشینم واست زیارت عاشورا و حدیث کسا بخونم و اینکه بیام واست بنویسم عزیزم دلممممممممم مهبدم دیشب رفتم واست ساک حمل هم خریدم بر خلاف میل قبلیم ولی خب گفتم تو ماشین کجا بذارمت یه موقع ترمز میزدم گوله میشدی میفتادی پایین بعد دیگه اونموقع اینطوری که نمی خندیدم دو دستی میزدم تو سرم الان دیگه...
21 اسفند 1392

چیدن وسایلت

سلام مامانم ..مهبد جون من امیدوارم این لحظه که توی دلمی و داری دست و پا میزنی صحیح و سالم باشی عزیز دل مامان و بابا مهبد جونی پریشب مادر و خاله هات اومدن خونه که وسایلت را بچینن .. راستش را بخوای با اینکه کلی حساسیت نشون دادم برا خریدات نمیدونم چرا به دلم ننشست حالا شاید به خاطر اینه که هنوز یه سری کاراش مونده مثل پرده استیکر لوستر و یه چندتایی عروسک .. انشالا که خوب بشه و بپسندم چون اگه خودم دوست داشته باشم میدونم تو هم بعدها عکساش را می بینی دوست داری گل پسر من ... یکی یه دونه مامانی ... دیشب رفتم واست یه چندتایی عروسک و اسباب بازی خریدم .. بیشتر نمیخرم چون هم روز به روز چیزای جدیدتر میاد هم اینکه شلوغی زیاد را دوست ند...
19 اسفند 1392

روزنوشت

مامان جونی منننننننننننننن نفسمممممممممممم عشقمممممممممممممم که هنوز نیومده داری میشی زندگی من واسم شیرجه که میزنی یا دست و پا میزنی دلم میخواد سرم میرسید به دلم و بوس بوسیت میکردم همچین وقتایی دلم نمیخواد از توی دلم در بیای و اونجا برا خودم بمونی و باهات عشق کنم ... واقعااااااا هیچ لذتی به این اندازه برام نبوده ... از اینکه خودتو از الان توی دل همههههههههههه باز کردی خیلی خوشحالم و اینکه همه ثانیه شماری میکنن مهبد منو ببینن ذوقتو میکنم که با دستو پا زدنات داری جلب توجه میکنی ماهی من ... ماه اسفند سرم خیلی شلوغه  ولی نمیشه هم نیام چون نباشم همش تلفن میزنند و آرامش ندارم .. باید باشم برای بستن حسابها اینطور...
12 اسفند 1392

جوجوی من ببخشید

سلامممممممممممممم فدات بشم اول گفتم یه پست عذرخواهی برات بذارم تا بعد مامانی شاید بعدها این شرایط منو نتونی درک کنی ولی می نویسم که بفهمی شما توی دلم هستی و من کلی کار میکنم کلی میرم خرید میکنم و کارای خونه میکنم فدات بشم من که تا این لحظه اذیتم نکردی و همه چی خدا را شکر خوب بوده از صبح تا عصر که سرکارم شماهم دنبالمی فقط سعی میکنم یه لباسایی بپوشم که اذیت نشی ولی بازم حس میکنم له میشی تو دلم مامانی جونم من هنوز سرکار میام پشت رول می شینم یه وقتایی به پشت میخوابم که نباید بخوابم پیاده روی تند میرم صبح زود پا میشم و ساعت 12 شب میخوابم ... اینا همش را میدونم تو اذیت میشی ولی واقعاااااااااا نمیتونم از این مامانای خ...
7 اسفند 1392

ماهی من

مهبدم مامانم عزیز دلم فدای اون حرکات موج وارت و اون ضربات بکسیت برم منننننننننننن اینا را وقتی در طول روز دلبری میکنی برا مامان بهت میگم تازشششششششششش اسم عزیزم را گذاشتم ماهی .. باور کن مامانی مثل ماهی میچرخی تو دلم. ببین یه وقتایی نشستم دارم میحرفم شما لگد میزنی کارم داری همه می بینن از روی شکمم و جیغ میزنن ماهی جونم فدای اون صدای قلبت بشم که دیروز رفتم دکتر و صداش را ضبط کردم .. نمیدونم بتونم برات بذارم تو وب یا نه اگه شد حتما اینکارو میکنم حرکاتت یه حسی داره .. حسش واقعا قشنگه ... شاید باور نکنی ولی همچین وقتایی ازت میخوام که برا تمام خاله های منتظرت دعا کنی که اونام این لحظه قشنگ را به زودی حس کنند .خیلی وقتا...
7 اسفند 1392

پایان 7 ماهگیت مبارک ماهی من

خیلی جالب بود الان دیدم که سری قبل هم 7 دیماه بوده برات پست گذاشتم روزی که 6ماهگیت تمام شده امروز هم شما انشالا 7 ماهیگتون تمام میشه گلمممممممممم خدا را شاکرم که این یک ماه هم به خوبی گذشت .. مادرجون میگن ماه 8 باید خیلی مواظب خودم و خودت باشم من هستم ولی میدونم خدا هم هواسش بهمون هست ...  عزیز دلم از اینکه امسال شب عید سه نفری هستیم خیلی خوشحالم .. شما سر سفره نیستی ولی توی دل من نشستی عزیز دلمممممممممممممم ...
7 اسفند 1392
1